صدای من(بسیج دانشجویی دانشکده نفت آبادان) |
برای مصاحبه ی این شماره ، به سراغ کسی رفتیم که به خاطر رانندگی اش و البته به خاطر اخلاقش ،از محبوبیت خاصی بین دانشجوها برخوردار است.
*لطفا خودتون رو معرفی کنید. بسم الله الرحمن الرحیم ، سید حسن موسوی هستم ، راننده دانشکده نفت *اصالتا اهل کجا هستید؟ بچه آبادان *از اول هم آبادانی بودید؟ از قدیم هم آبادانی بودم *ازدواج کردید؟ آره، *چندتا بچه دارید؟ سه تا، یه پسر دو تا دختر *میشه یه خورده از آبادان قدیم واسمون تعریف کنین؟ یادم نیست که... *چند سالتونه؟ چهل سالمه ولی اون موقع که رفتیم هفت سالم بوده *یعنی موقع جنگ مهاجرت کردین؟ رفتیم ماهشهر و بعد از جنگ برگشتیم. *در کودکی فکر میکردید راننده بشید؟ نه بیشتر علاقم به مکانیکی بود...مکانیکی هم یاد گرفتم و دکون هم دارم. *از سال چند وارد دانشکده شدید؟ سال 72 ... *چه سالی گواهینامه گرفتید؟ سال 68 پایه دو گرفتم و سال 77 پایه یک گرفتم. *از بین رئسای دانشکده این چند سال که بودید، کدوم یکی رو از همه بیشتر قبول دارید؟ دکتر خرات، دکتر نبهانی...خیلی... *چرا؟ خوب بودن...باند بازی نداشتن...کاراشون درست بود...این دوتا واقعا...دکتر خرات شما یادتون نیست...دکتر خرات سال 72 دکتر نبهانی هم از اول هم که افتتاح شده بود، بود و ...هی رفت و اومد و...زمان دکتر سلحشور هم خوب بود...از زمانی که باند بازی شروع شد...اینا باند بازی نداشتن... *جالبترین شوخی که دانشجوها توی این چندسال با شما داشتن چی بود؟ محمدیاش صلوات...(سید یه بوق به افتخارمون زد...الان توی اتوبوس نشستیم و قبل کارگاه جوش) *از کدوم یکی از کارکنان دانشکده بیشتر خوشت میاد؟ آقای پورشیخی *اهل جمله نوشتن روی ماشین هستین؟ نه، *زیباترین جملهای که روی ماشینا دیدید چی بوده؟ گازش نده...نازش بده...گازش بده ...نازش نده..یعنی گازش بده ولی نازش نکن... *تا حالا چندبار تصادف کردید؟ هیچ وقت!!! *هیچ وقت؟ خدا رو شکر هیچ وقت... *بدترین تصادفی که دیدید تا حالا؟ تصادف خیلی دیدم...اممممممم...(خندیند) *بچه ها خیلی از مهارتتون تعریف میکنن؛ با حالترین حرکتی که تا حالا هنگام رانندگی انجام دادید چی بوده؟ دور افتخار سر میدونا...با سرعت 70 تا دور افتخار زدیم...توی خوابگاه ها دور افتخار... *شنیدم سر یه پیچ ، اتوبوس قبلیه درش باز شده...شما هم فرمون رو ول کردید و درش رو بستید؟ آره...اینم بوده... *بهترین ماشینی که سوار شدید ؟ همین اتوبوسی که الان داریم. *از بین پدالهای ماشین کدوم رو بیشتر میپسندید؟ گازشو... *اگه توی سراشیبی ترمزش ببره ماشین رو چکار میکنید؟ با دنده میگیریمش... چیز فنیه دیگه... *با این ماشین بیشتر حال میکنید یا با همون قبلیه؟ قدیمیه بهتر بود. *براچی؟ این مسئولیتش بیشتره. *اگر راننده نمیشدید الان چکاره بودید؟ همون مکانیک...الانم هستم... *علت محبوبیتتون بین دانشجوها چیه به نظرتون؟ اخلاق... زبون...من سال 72 که اومدیم اینجا، دو بخش علوم که بودم و بعدش اومدم ترافیک، واقعا میرفتیم خود خوابگاها و پشت سلف یه مسجدی بود، مسجد دانشگامون 225 نفر بودن، همه اینا برا ما بلند میشدند موقعی که میرفتم نمازخونه...این محبوبیت رو از همون قدیم یعنی سال 72 اینا ما رو می خواستن...از خدا بوده...باشونم خوب بودم...با دانشجوها... *بهترین خاطره ای که از دوران رانندگیتو دارید؟ یا بهترین سفری که با بچهها رفتید چی بوده؟ بهترین خاطراتی که داشتم...اینجا استخر نداشتن، سوله ورزشی نداشتن،...هر هفته مثلا سه روزشون رو میبردیمشون استخر، سه روزشونم میفرستادیم برای ورزش و بدن سازی و همه میرفتیم بیرون، توی سطح شهر و...اینا شاید تو جریان نباشن بچههای اینجا...با مینیبوس دانشکده یه مینی بوسی داشتیم داغونه الان انداختن اونور...با این مینی بوس میبردمشون استخر بدن سازی و سوله ورزشی و فوتبال و ...اینجا ما هیچی نداشتیم...امکانات نداشتیم... *سال چند؟ از سال 72 که اومدم تا سال 76 ما هیچی نداشتیم...بیشترم...تا سال...80 اینجا این رو ساختن...یعنی دکتر مرادی رو هم ما با این وانتای داغون میبردیم...همین دکتر مرادی خودمون...مینی بوس خراب میشد...دکتر مرادی دو سالش پیش ما بود بعد میبردیمشون برای سوله ورزشی یا استخری با وانت میبردیمشون... *پشت وانت مینشستن؟ آره..خودش وقتی منو میبینه یاد قِدیما می افته... نوروزیه هم همینطور... *کدوم یکی از کارکنان که دانشجو بودن؟ حسن بهبهانی...خیلیا دیگه که الان پالایشگاه هستن...یه خاطراتی باشون داریم... *بهترین اتفاقی که توی زندگیتون افتاده چی بوده؟کلا در نظر بگیرید از بچگی تا حالا؟ از بچگی تا حالا زن گرفتنم خدا رو شکر خوب بوده...واقعا به دردم خورد... *چند سالگی ازدواج کردین؟ ما هفده سالگی .الاتم بچم 22 سالشه. *خدا حفظشون کنه. *دوست دارید سریعتر بازنشسته بشید یا نه؟ نه ، علاقه ای ... یعنی همیشه به کارم علاقه دارم..آدمی نیستم ناشکر باشم. الان یک میلیون و دویست بم میدن نا شکر نیستم. یعنی به شغلم علاقه دارم. همیشه علاقه دارم. هیچ وقت نا شکر نبودم. هیچ وقت تا حالا غر نزدم برای کارم. هیچ وقت حرف... از دو تا شغلی که دارم راضی هستم.یکی مکانیکی دارم ، یکی هم همین رانندگی. *خوش اخلاقترین دانشجویی که میشناسید کی بوده؟ بچه ها همشون خوش اخلاقن...با ما که همشون خوش اخلاقن...دختر و پسر با ما خوبن.. *نظرتون درباره رئیس دانشکده ، دکتر مرادی چیه؟ دانشجوی خودمون بوده...واقعا خوبه درک میکنه چون که اینجا بوده مارو درک میکنه. *نظرتون در باره آقای نوروزیه چیه؟ نوروزیه هم خوبه.اونم دانشجوی ماست. ما افتخار میکنیم که دانشجوهای خودمون مسئولای خودمون باشن. *سوالی به نظرتون که باید می پرسیدیم ؟ همه چیزش خوب بود دیگه...دانشکده...نمی دونم من چون خوبم بام خوبن ...خودمم به خودم شک میکنم میگم ... * مطمئن باشین همیجوره... دیروز رفتیم سلف همه واسم بلند شدن...شاید واسه رییس دانشگاه اینجوری نکنن. * دلیل این محبوبیتتون اخلاقتونه. آره .دلیل این محبوبیت رو اخلاقم میدونم. زبون خوب اخلاق...باشون خوب باشی...براشون بد نخوای...براشون دعا میکنم همیشه...تا حالا این چندین سالی که اینجام چیز بدی نیاوردم بشون بدم...هواشون رو هم دارم. *دستتون درد نکنه. محمدیاش صلوات. اللهم صلی علی محمد و آل محمد.
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 11:12 عصر ] [ سیروس ]
[ ??? ]
|
|
[???? ????? : ?????] [Weblog Themes By : themzha.com] |